-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 تیرماه سال 1390 19:19
دوستان عزیز من در حال نوشتن داستان جدیدی هستم که بزودی ان را رونمایی میکنم . پس در انتظار سری جدید داستانهای وبلاگ دوستانه باشید. به امید دیدار دوباره.
-
عذرخواهی
یکشنبه 12 تیرماه سال 1390 18:51
سلام. امیدوارم از این که مدت زیادی سری به شما نزدم و مطلبی در وبلاگ نگذاشتم دلگیر و ناراحت نشده باشید . دلیل اینکه دیر به دیر سری به وبلاگ میزدم سخت تر شدن درسها و شروع امتحانات مدرسه بود و از همه ی شما دوستان عزیز بابت این از شما عذرخواهی میکنم.
-
پاداش غرور
دوشنبه 22 شهریورماه سال 1389 13:56
یکی بود یکی نبود. دو درختی که یکی آن ها کوتاه و دیگری بلند بود؛ در جنگل زندگی می کردند. درخت بلند همیشه درخت کوچک را مسخره می کرد. و به او می گفت: تو خیلی کوچک و ضعیفی و من خیلی بزرگ و قوی هستم. تو به درد چیزی نمی خوری. درخت کوچک خیلی ناراحت شد. بالاخره در یکی از روزها هیزم شکنی برای ساختن کلبه ی جدید خود به جنگل آمد...
-
پرستوی مهربان
سهشنبه 2 شهریورماه سال 1389 14:55
یکی بود یکی نبود. دریک روز بهاری لانه ی یکی از پرستو ها آتش گرفت. مادر و پدر این پرستو که بسیار کوچک بود وقتی می خواستند پرستو کوچولو را از آتش نجات دهند خودشان در آتش سوختند. پرستو کوچولو هم در آتش بال هایش سوخت و قیافه اش تغییرکرد به خاطر همین پرستو های دیگربا او بد بودند و او را پرستوی زشت می نامیدند.روزی از روز ها...
-
مرد نادان
چهارشنبه 27 مردادماه سال 1389 00:05
یکی بود یکی نبود یک روز مردی وقتی در پارک نشسته بود باخودش گفت: کاش این اسمان مال من بود. سپس در کنار درختی به خواب رفت او در خواب دید که آسمان به او می گوید: من دیگرمال تو هستم. مردخوش حال شد و گفت: پس سوگند بخور جز من برای کس دیگری نباری . آسمان هم سوگند خورد که به جز او برای کس دیگری نبارد. سالها گذشت و فرزندان این...
-
مقدمه
دوشنبه 25 مردادماه سال 1389 22:43
سلام امروز داداشم به خونه ی ما اومد و به من پیشنهاد داد چون داستان نویسی رو دوست دارم یه وبلاگ درست کنم. پس تصمیم گرفتیم با کمک هم این وبلاگ رو درست کنیم تا من بتونم داستانام و نوشته هامو واسه همه دوستام بنویسم و از نظراتشون استفاده کنم. از اینکه با نظراتتون منو راهنمایی می کنین ازتون ممنونم.